عزیزم
میدونستم نباید ادرس این وبلاگو بتو میدادم
ولی دادم
اشتباهم این بود که تو رو متفاوت می دیدم
ولی تو هم مثل من.. مثل بقیه هستی
مثل خودم یکدنده ای
من دیشب کلی صحبت کردم
ولی نهایتا دوباره امروز دوباره حرف خودتو زدی
انگار نه انگار که من دیشب چی گفتم!
برو چت رو بزنو بخون
اه
نه
چت ها رو از وقتی خواستی بلاگ پاک بشه نزاشتمشون
اینو با پیامکا مقایسه کردی
از دریچه خودت استدلال میکنی و حق داری
ولی نه وقتی برات دیشب کلی با زبون خوش توضیح دادم
ضمنا
تو میخوای همه چی رو پاک کنی
باشه
ولی حواست باشه
من از تو نخواستم
که پاکش کنی
خودت میخوای از اول شروع کنی
و از طرف دیگه
تو میخوای گذشتتو پاک کنی من نمیخوام
من که نمیخوام گذشتمو پاک کنم
خوب تو د یگه بعدا نیا وبلاگ بعداً
میدونی
من دلم میخواست دفتر های خاطراتمو هم بهت نشون بدم
ولی همه رو خونه پدرم میزارمو میام
مبادا...
نمیدونم تو که علایق من برات بی ارزشه پس برا چی دوستم داری
ازت پرسیده بودم
حواب ندادی
اصلا فکر نکنم سوالمو خونده باشی
همش دنبال خودتی
تو من دنبال خودت میگردی
دنبال چیزهایی در من میگردی که من نیستم
دلمو پر از حرف کردی
که دیگه نمیخوام برات بگم
چون فایده ای نداره فقط الکی بگمو بعد ببینم هیچی به هیچی
انگار اب در هاون کوبیدم
راستی اون سوالم این بود
ایا میدونستی من این وبلاگو برای چناب اقای س م س ش ا نساختمش
ایا تا بحال از اول وبلاگ شروع کردی بخونی؟
حرف اول و اخر من دیگه اینه
"" هر چی تو بگی ""
چون دیگه خسته ام
جون دیگه حوصله ندارم
چون دیگه دلبستگی به خیلی چیزا در خودم حس نمیکنم
چون دلم ارامش میخواد
که فقط خودم میتونم برای خودم بدست بیارمش
فقط خودم
میدونی من اول دفتر خاطرات هام یه مطلبی مینوشتم با این مضمون:
لطفا مطالب این دفتر را نخوانید و با من دفن کنید
وصیت نامه ام بود!!
هیچ باقیمانده ای از من بعد رفتنم برام مهم نبود!
ولی اینا خود من هستن
میدونی چرا دفتر خاطراتمو بتو نشون دادم؟
دلایلی داشت که همش از یک ریشه نشات میگرفت
تو خود من بودی
خود خود خودم
و از هم جدا و سوای از من نبودی
تو میخوای منو تو بعد ازدواج یکی بشیم؟
در حالی که من همین الانم با تو یکی شده بودم
و تو
مطمئنم که با اینمه حرفی که الان برات نوشتم
باز هم منو درک نخواهی کرد
ولی من همچنان دوستت دارم
و تنها دلیلی که امشب بعد جند مدت نوشتم درخواست خودت بود
من حتی انگیزه گذاشتن چت ها رو هم ندارم
و اصلا تمایل به برگشت به این وبلاگو ندارم
.
.
. عزیزم
خیلی خیلی دلم سوخت وقتی گفتی
تو مگه اهنگ کوش بدی من مگه میشنوم جی گوش میدی؟
و این یعنی
ارزش اینکه من همه وجودمو بتو میدم رو نمیدونی
هر چی میخوای بگو
میتونی از خودت بعدا دفاع کنی
ولی من نمیپذیرم که تو ارزش اینکارو از عمق وجودت درک کنی
که من تو رو از خودم دونستم
اینو خودم بهت گفته بودم
تو متوجه نشدی
و مسلما من مقصرم
بهر حال
اصلا دلم به ناراحت کردنت رضا نیست
پس اینو اجازه داری حذف کنی
و ضمنا هر زمان خواستی بلاگ رو هم حذف کن
برام کلا چیز خاصی مهم نیست دیگه
"" هر چی تو بگی ""
سلام نفسی
شاید این حرف آخر باشه!!!!!!!!!!!!! البته بستگی داره به نفسی که بین زندگی آزاد و محدود چی رو انتخاب کنه
راستش نمیتونم خیلی حرف بزنم دیشب تا صبح بیدار بودم و امروزم سر کار نرفتم و البته مریضم تب هم کمی دارم
بگذریم
دوست دارم شعر آهنگی که دیشب تا حالا گوش دادم رو برات بنویسم:
تنها منم همه درد تنم یادگاری تو چشم خیس و ترم
واسه این که دار و ندار منی که اینقدر تو رو دوست دارم برو
نذار گریه هامو ببینی عزیز یه کاری نکن کم بیارم برو
زمین و زمان بسته عشق تو است میخوام از زمین و زمان کنده شم
تو حتی نگاهم نکردی چرا یه کاری نکردی که شرمنده شم
یه چیزی تو چشمای خیس تو بود که خیلی نمیشد تماشاش کرد
تو رو میکشیدم که یادم نری من شاعرو عشق نقاش کرد
تنها منم همه درد تنم یادگاری تو چشم خیس و ترم
خداحافظی میکنی با کسی که از تو یه دنیا محبت گرفت
خاحافظی درد سنگینیه الهی بمیرم که گریت گرفت
تنها منم همه درد تنم یادگاری تو چشم خیس و ترم
باور کن حالم بد می شود،
از هرچه که مابین قانون و چهارچوب است!
از فرمول ها،
از مناسبات،
تاریخ ها،
ایام،
و هرچه که در قید و بند شرایط است!
با همین شرایط مجاب به پذیرفتنِ هر آنچه که عقلم نمی پذیرد شده ام!
می خواهم رها شوم در محیطِ دل تنگی هایِ کسلِ این روزهایم!
می خواهم بروم دنبالِ قانونی که تا کنون رسم نبوده و عجیب است اما در واقع قانون دل آدمیت است!
قانون من پیچیده اما ساده است
هفت روز هفته تعطیل اعلام می شود